از در که وارد شد چشمم به سفره هفت سین افتاد و داد زد : مامان این ماهیه کو ؟
- تو سطل آشغال .
- چرا اونجا ؟
- آخه مرد .
- ا . اون که سر حال بود .
- خب حالا دیگه نیست .
- آره . یادمه میگفتی : بابا هم قبل از مردگش خیلی سر حال بود . اما دیگه نیست .
به طرف سطل آشغال رفت و ماهی رو بیرون آورد . مادرش داد زد : چی کار میکنی پسر کثیف؟
- میبرمش کنار بابا خاکش کنم .
- دیوانه شدی؟
- اونم مثل بابام بود .
چرند بود مثل بقیه حرفات
حقش بود که دیروز بهت رحم نمی کردم و خفت می کردم .
من خیلی خندم گرفت....((:
مرگش رو نوشتی مردگش
پوریا!
جمع باش!
جمع!
می فهمی چی می گم. مگه نه؟
سلام به تو دوست عزیز وب لاگ زیبا و جالبی داری اگر وقت کردی یه سری به من هم بزن من در وبلاگم در رابطه با سکس در عشق صحبت می کنم البته نه اون سکسی که شما فکرشو می کنید با یک بار دیدن و خواندن مطالب به حرف من میرسی دیگه سرتو درد نمیارم منتظرتم (نظرات شما هاست که مطالب این وبلاگ رو می سازه)
...
دست زیر چونه
!!!
من بدم میاد از این طرز نوشتن روشنفکرانه
لحنش بچه گانه است
فکرش بزرگونه
زبونش احمقانه
خودت هم که ....
مردن یه سیستمه..مشروطی یه سیستم.
امیدوارم مرا دوست جدید خودت بدانی و برایم ایمیل بفرستی
درضمن کارت خیلی عالیست.
من خیلی دلم می خواد حال این مرگ رو بگیرم...
سلام دوست عزیزم مشخصات خو دت را برایم ایمیل کن من
سیاوش هستم و ۱۸ سالمه و در شیراز زندگی می کنم
لعنت بر کسی که در این سایت ویروس بریزد