از در که وارد شد چشمم به سفره هفت سین افتاد و داد زد : مامان این ماهیه کو ؟
- تو سطل آشغال .
- چرا اونجا ؟
- آخه مرد .
- ا . اون که سر حال بود .
- خب حالا دیگه نیست .
- آره . یادمه میگفتی : بابا هم قبل از مردگش خیلی سر حال بود . اما دیگه نیست .
به طرف سطل آشغال رفت و ماهی رو بیرون آورد . مادرش داد زد : چی کار میکنی پسر کثیف؟
- میبرمش کنار بابا خاکش کنم .
- دیوانه شدی؟
- اونم مثل بابام بود .
از تاکسی پیاده شد .
فردا روزنامه ها نوشتند : در حادثه واژگون شدن تاکسی در بزرگراه شماره ۵ یک نوزاد جان باخت .